جدول جو
جدول جو

معنی ساقط شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ساقط شدن
(چَ بَ چَ دَ)
افتادن. فروافتادن. فرودآمدن. ساقط گردیدن، زایل شدن. نابود شدن:
ساقط شده ست قوت من پاک اگرنه من
بر رفتمی ز روزن این سمج باهبا.
مسعودسعد.
، حذف شدن. نامذکور ماندن.
- ساقط شدن بچه، افتادن بچۀ ناتمام از شکم. (ناظم الاطباء). سقط شدن.
- ساقط شدن تکلیف، رفع آن. چنانکه گویند تکلیف از گردن من ساقط شد.
- ساقط شدن حق، اداشدن آن. (آنندراج) :
حق شمشیر تو ساقط نشود از سر ما
پیش خورشید نگردد عرق از سیما خشک.
بیدل (از آنندراج) (بهار عجم).
- ساقط شدن دولت، سقوط کابینه. انحلال هیأت وزیران. معزول شدن، از کار افتادن، بیکار شدن و مسلوب الاختیار شدن آن. رجوع به ساقط شود
لغت نامه دهخدا
ساقط شدن
فرود افتادن، افگانگی، ستردگی ساقط کردن دور افکندن، بر کنار کردن افتادن فرو افتادن، زایل شدن نابود گشتن، حذف شدن (اسم از دفتر و مانند آن)، نا مذکور ماندن (در درج کلام)، یا ساقط شدن بچه افتادن بچه ناتمام از شکم مادر. یا ساقط شدن تکلیف ادا شدن تکلیف رفع تکلیف. یا ساقط شدن حق ادا شدن حق
فرهنگ لغت هوشیار
ساقط شدن
((~. شُ دَ))
افتادن، حذف شدن
تصویری از ساقط شدن
تصویر ساقط شدن
فرهنگ فارسی معین
ساقط شدن
برکنارشدن، معزول شدن، افتادن، فرو افتادن، فرود آمدن، سقط شدن، از بین رفتن، زایل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مردن چهارپایان: شتربه را بگذاشت و برفت بازرگان را گفت سقط شد. (کلیله و دمنه).
چنین گویند کاسب بادرفتار
سقط شد زیر آن گنج گهربار.
نظامی.
اسب این خواجه سقط خواهد شدن
روز فردا سیر خود کم کن حزن.
مولوی.
یکی روستایی سقط شد خرش
علم کرد بر تاک بستان سرش.
سعدی.
و خرابی چهارپایان و سقط شدن را خود اندازه نبود. (انیس الطالبین ص 118).
رجوع به سقط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساکت شدن
تصویر ساکت شدن
خاموش کردن آرام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقد شدن
تصویر واقد شدن
تابناک شدن فروزان شدن تابناک شدن مشتعل گردیدن: (که نارکین اوس وزنده ناری است کزاو واقدشوددرحال موقود) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف شدن
تصویر واقف شدن
آگاه گشتن مطلع شدن خبردار گشتن آگاه گردیدن: (میخواست تا بر معابیر اشعارعرب و عجم که بیشتر اهل تمیز از حلیت معرفت آن عاطل باشند واقف شود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص شدن
تصویر ناقص شدن
آسیب دیدن، آکیدن (معیوب شدن) نقصان یافتن، معیوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابط شدن
تصویر هابط شدن
فرودآمدن نازل شدن، ناقص شدن، فروتنی کردن، هبوط کردن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
مستقر شدن، جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
غابیدن از فایده افتادن بیکاره شدن، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقاط شدن
تصویر اسقاط شدن
فرسودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
((~. شُ دَ))
بی فایده شدن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
((~. کَ دَ))
افکندن، کسی را از شغل خود برکنار کردن
فرهنگ فارسی معین
مردن، درگذشتن، به درک واصل شدن، نفله شدن، تلف شدن، از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
Dwell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
habiter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
לגור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
살다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
tinggal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
निवास करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
wonen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
mieszkać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
habitar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
abitare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
habitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
居住
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
жити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
wohnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
жить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
住む
دیکشنری فارسی به ژاپنی